دلم که میگیره آروم خودمو بغل میکنم دست نوازش به سرم می کشم لبخند می زنم و آهسته می گم گریه نکن عزیزم من هستم خودم به تنهایی هوای همه نداشته هاتو دارم آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛
آنقدر زمین خورده ام که بدانم نمی خواهم برخیزم
فردا
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما
می خواهم اندکی بیاسایم
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |