ღموج درياღ


 

           

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

 

خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوســـت داشتن محضه

 

کنارم هستی و بازم ، بهونه هامو میگیرم

میگم وای ، چقدر سرده ،‌میام دستاتو میگیرم

 

یه وفت تنها نری جایی ، که از تنهایی میمیرم

 

از اینجا تا دم در هم بری ،‌ دلشوره میگیرم

 

فقط تو فکر این عشقم ، تو فکر بودن با هم

 

محاله پیش من باشی ، برم سرگرم کاری شم

 

میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم

روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم

 

تو هم مثل منی انگار ، از این دلتنگی ها داری

 

تو هم از بس منو میخوای ، یه جورایی خودآزاری

 

یـــــه جـــــــورایـــــــــــــــی ، خــود آزاری

 

 

کنارم هستی و انگار ، همین نزدیکیاست دریا

 

مگه موهاتو وا کردی ، که موجش اومده اینجا

 

قشنگه ردپای عشق ، بیا بی چتر زیر برف

 

اگه حاله منو داری ، میفهمی یعنی چی این حرف

 

میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم

روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم

 

تو هم مثل منی انگار ، از این دلتنگی ها داری

 

تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری

یه جورایی خودآزاری.......

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:همدم معین,کنارم هستی,معین,دوست دارم,حواسم نیست,عشق,دلم تنگ میشه,محض,خودآزاری,ساعت 7:57 توسط باران| |

 

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد؟

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر

تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟

تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

تو آیاهیچ می‌دانی،
اگر
عاشق

نباشی، مرده‌ای در خویش؟
نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله می‌سازی؟

نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!

تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟

 

جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی

نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:39 توسط باران| |

 

قابل توجه مهندسین کامپیوتر !!!

 

 

چهار تا مهندس برق، مكانيك، شيمي و كامپيوتر با يه ماشين در حال مسافرت بودن كه يهو ماشين خراب ميشه. خاموش ميكنه و ديگه هر چي استارت ميزنن روشن نميشه.

ميگن آخه يعني چي شده؟

مهندس برقه ميگه: احتمالاً مشكل از مدارها و اتصالاتو سيم كشي هاشه.

يكي از اينا يه ايرادي پيدا كرده.

مهندس مكانيكه ميگه: نه بابا، مشكل از ميل لنگ يا پيستوناشه كه بخاطر كار زياد انحراف پيدا كرده.

مهندس شيميه ميگه: نه، ايراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان كنندگيشو از دست داده.

در اينجا ميبينن مهندس كامپيوتره ساكته و هيچ چي نميگه. بهش ميگن: تو چي ميگي؟

مشكل از كجاست؟ چيكارش كنيم درست شه؟

مهندس كامپيوتره يه فكري مي كنه و ميگه: نميدونم، ولي بنظرم پياده شيم، سوار شيم شايد درست شده باشه!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:کامپیوتر,مهندس,مشکل,آموزش,شیمی,درس,مدرک,مکانیک,ماشین,تجربه,ساعت 9:53 توسط باران| |


رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
وسیله ی کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی عشق چیست؟عشق سکوتی است در برابر همه ی اینها !!!
فکر میکردم تو همدردی !
ولی نه !تو هم ، دردی ….

 

به من چه ، که عکس بی ربطه خوشم اوووووومد گذاشتم..!

دلم خواست ....

نوشته شده در یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:بی ربط,الکی,سرکاری, بی حوصله,خوشم اومد,1,بروبابا,,,,,,ساعت 14:41 توسط باران| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - قالب وبلاگ